سعي
كردم فكراي مزخرف رو از سرم بيرون كنم بايد وقتي پيش اين بچه هاي معصوم
ميرفتم تمام غم و غصه هامو پشت در ميزاشتم اونا به اندازه ي كافي خودشون
درد داشتند با انرژي مضاعفي كه گرفته بودم درو باز كردم و با صداي بلند گفتم :سلام بچه ها نرگس به عنوان نماينده ي بچه ها از جاش بلند شد و با لبخند گفت:بر پا اين لبخند بهم ارامش خاطر ميداد هميشه -مرسي بچه ها ميتونيد بشينيد خوب اگه كسي از درس قبل مشكل داره ميتونه بهم بگه توي اونجا به بچه ها به صورت فوق العاده علوم درس ميدادم بعد از گذشتن يك ساعت پر از لحظه هاي ارامش كلاس تموم شد و من دوباره ياد دردسرم هام افتادم وسايلامو
و ورقه هاي امتحاني بچه ها رو از روي ميز برداشتم و به سرعت به سمت در
ورودي رفتم بايد براي كار به چند تا شركت حتما سر ميزدمبا عجله در حال دويدن تو راهرو بودم كه يه دفعه به يه ديوار انگار برخورد كردم محكم زمين خوردم و تمام ورقه هام از دستم تقريبا ولو شدند با عصبانيت چشماشو كه از ترس بسته بودم باز كردم چشماي مشكي و برنده ي جلوي چشمم خيلي عصبي تر از من به نظر ميرسيد چشماي متعجبمو از چشماش تا صورتش پايين اوردم چشماي درشت مشكي كه عصبانيت و يخ بودنش رو با يك نگاه كاملا ميشد فهميد پوست تقريبا گندمي و ته ريش مختصري كه صورتشو پر غرور تر از قبل كرده بود از جاش بلند شد و من تونستم با دقت بيشتري اين نگاهش كنم قد بلندي داشت و چهار شونه به نظر ميرسيد تماما مشكي تنش كرده بود پيراهن و شلوار مشكي و پالتو كوتاه مشكيش كه تا زير زانوش اومده بود لباسشو با دستش تكوند و با صدايي نجوا مانند بدون اينكه حتي بخواد نگاهي بهم بندازه گفت:از اين به بعد بيشتر دقت كن و رفت واقعا عصبانيم كرده بود اون به من برخورد كرده بود ولي تازه دست پيشو گرفته بود كه پس نمونه ولي فرصت دعوا و كل كل نداشتم من كلي كار واجب تر از اينا داشتم سريع ورقه هامو كه روي زمين بخش و پلا شده بودند جمع كردم و به سمت شركتي كه ادرشو ديروز در اورده بودم تقريبا پرواز كردم تمام دعام اين بود كه كاش استخدام بشم وارد شركت كه شدم تمام اميدي كه داشتم نا اميد شد علاوه بر من كلي ادم ديگه هم براي مصاحبه اونجا بودند
به سمت ميز منشي رفتم و از خانومي كه اونجا بود ورقه ي مربوط به استخدام رو گرفتم
و مثل بقيه اونو پر كردم و منتظر صدا كردن اسمم موندم
تقريبا
چند ساعتي اونجا براي مصاحبه ي كاري معطل شديم اعصابم بهم ريخته بود واقعا
نميفهميدم براي استخدام يه منشي ساده اين همه مراحل واقعا لازم بود؟؟؟؟
بعد كلي معطلي بهمون گفتند كه بريم خونه و اگر مورد قبول واقع شديم باهامون تماس ميگيرند
نا
اميد و خسته نگاهي به ساعتم انداخنم واي خداي من حدود 5 عصر بوذ زمستون
بود و كم كم هوا در حال تاريك شدن و منم تا خونه كلي راه داشتم هنوز
كلافه سوار اتوبوس شدم و خودمو به خونه رسوندونم
جلوي در خونه با ديدن اون نامردا سر جام ميخكوب شدم خداي من يعني بازم بايد باهاشون سر و كله بزنم واقعا حوصله شو نداشتم
ولي تا كي بايد بيرون خونه ميموندم ؟
ميدونستم انقدر رذل و پستن كه تا منو نبينند و ابرو ريزي راه نندازن از اين جا نميرن
ناچار خوندمو به جلوي در رسوندم
شهامت با ديدنم پوزخند صدا داري زد و گفت:به به خانم صدر چه عجب تشريف فرما شديد؟
ناظمي:هر قبرستوني كه بودي به ما ربطي نداره فقط زودتر بگو كي خونه رو خالي ميكني ؟
زبونم بند اومده بود چي داشتم كه بگم ؟
اگه اون خونه رو به اونا ميدادم خودم بايد تو خيابون ميخوابيدم تمام زندگي من همين خونه بود
كه حالا اين دو تا لاشخور بالا سر جنازش منتظر جون دادنش بودن
ناظمي دندوناشو بهم ساييد و با غيض گفت:با تو ام بچه ؟چيه نكنه زبونتو موش خورده؟
شهامت خنده ي زشتي رو لباش ظاهر شد و با لحن چندش اوري گفت :نكنه عاقل شديو ميخوام به پيشنهاد بعديمون جواب مثبت بدي
به خودم اومدم و اخمامو تو هم كشيدم حاضر بودم كارتون خواب بشم ولي اون كثافتا به خواستشون نميرسيدند
-نه به همين خيال باشيد تا يك ماه ديگه خونه رو بهتون تحويل ميدم لاشخور ها
شهامت چونه مو گرفت و منو محكم به ديوار كوبوند و از لباي دندون هاي كليد شدش
گفت:حرف دهنتو بفهم خانم كوچولو اين خونه سهم ماست و بابات لاشخور بود نه ما
با تمام قدرت تف روي صورتش انداختم پدرم همه چيزم بود نبايد راجبع بهش اين طوري حرف ميزد
با
حرص صورتشو پاك كرد و با داد گفت:ببين سگ وحشي ماه ديگه همين موقع اگه
بازم تو اين خونه ببينم مطمئن باش خودم به حسابت ميرسم مطمئن باش
و رو به ناظمي اشاره اي كرد و هردو دور شدند
كليد انداختم و وارد خونه شدم
ديگه نتونستم خودمو كنترل كنم و پشت در تقريبا افتادم
ازشون متنفر بودم لجن ها
اشكام
بي محابا فرو ميريخت و به بي چارگي خودم فكر كردم و اينكه چه جوري تا يه
ماه ديگه من خونه رو خالي كنم؟ و از همه مهم تر كجا رو دارم كه برم ؟؟؟
پنجشنبه ۲۴ مهر ۹۳ ۱۵:۱۶ ۱۰۸ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد