رامين دختر رو ميشناسي؟
رامين :دختر يكي از دوستاي مامانه
واقعا" ميخواي بگيريش رامين: نه بابامن فقط به خاطر مامان كه ابروش نره ميخوام بيام بعدم ميگم تفاهم نداشتيم
يه نفس عميق ميكشم كه رامين ميفهمه هيچي بهم نميگه
همش همين يه دونه عمو رو دارم كلا" مامان پري بابا علي 2 تا بچه دارم يكي بابا اردلان يكي هم رامين با هم 15 سال اختلاف سني دارن
رامين خيلي دوست دارم خيلي با هاش راحتم 12 سال ازم بزرگتر بازم خوب منو درك ميكنه البته بابا هم درك بالاي داره هيچ وقت بهم زور نميگه هميشه اون چيزاي كه من دوست دارم تو اولويت با اين حال واقعا" بعضي وقتها كمبود مادر حس ميكن مامان پري خيلي تلاش كرد براي بابا زن بگيره ولي هيچوقت بابا قبول نكرد هميشه احساس ميكنم اگه دوباره ازدواج كنه از من دور ميشه همين حس نسبت به رامينم دارم اگه زن بگيره ديگه مثل الان باهاش راحت نيستم ديگه 2تاي نميتونيم بريم بيرون واقعا" دوست ندارم رامين ازدواج كنه شايد خود خواهي باشه نميدونم شايد اگه با مهسا ازدواج كنه زياد از من دور نشه
من كلا" ادم حسودي نيستم ولي نسبت به بابام و رامين خيلي حسادت دارم نميدونم چرا اينجوريم
ميدونم بابا با كسي هست هرچي باشه اونم مرد يه سري نيازهاي داره ولي هيچوقت تو خونه نمياورد يا جلوي من خيلي رسمي باهاش برخورد ميكرد يكي 2بار تو مطب ديده بودمش زن خوبيه خيليم خوشگله متخصص دكتراي زيباي الان نزديك 5 سال كه بابام باهاش من از مامان پري شنيدم شوهرش خيلي سال از دست داده يه صيقه محرميت براشون خوندن ولي هميشه بابا ميرفت خونه سارا سارافقط به عنوان يه مهمون ميومد خونه مامان پري انجا هم رابطش با بابا خيلي رسمي بود مخصوصا" جلو من با اين كه بابا فهميده بود من يه چيزاي فهميدم بازم رعايت ميكرد[ /SIZE] ][/SIZE]
[SIZE="5"]با صداي رامين از فكر امدم بيرون
كجاي تو رسيديم
كي رسيديم كي رفتيم تو حياط
رامين : بله شما حسابي تو هپروت بودي
حالا لطف كن پياده شو از ماشين پياده شدم رفتم طرف ساختمان خونه بابا علي هم مثل خونه ما ويلاي بود 2 طبقه بود تنها فرقش اين بود كه استخر تو حياط نبود تو زيرزمين بود
من هميشه اينجا ميومدم براي شنا
در باز كردم رفتم تو مامان پري عينك خوشگلش زده بود داشت كتاب ميخوند از پشت بغلش كردو بيچاره سكته زد
سلام به مامان پري خوشگل خودم
مامان پري خير ببيني دختر تو كه منو سكته دادي
بعد بلند شد بغلم كرد گفت قوربونت برم دلم برات به زره شده بود يه وقت نياي يه سر به من پير زن بزني
اروم لپش بوس كردم گفتم قوربونت برم به خدا اصلا" وقت نميكنم انقدر درس دارم كه وقت نميكنم حموم برم
مامان پري با يه لذتي داشت نگام ميكرد
فدات شم انقدر خودتو خسته نكن
من : بابا علي كو
مامان پري : حوصلش سر رفت رفته يه سر پارك سر كوچه
مادر جان برو بالا لباستو عوض كن بيا نهار برات ماكاراني گذاشتم با پنير پيتزا
اخ فدات بشم من مامان پري خيلي وقت نخوردم
رفتم بالا تو اتاقم اينجا منو بابا اتاق داشتيم وقتي كه بابا شيفت بود يا پيش سارا بود من ميومد خونه مامان پري رفتم رو تخت داز شدم گوشيم ورداشت زنگ زدم به بهار
الو
سلام خوبي
بهار: سلام چطوري
من : خوبم مهسا چش بود
بهار: حدسم درست بود مهسا رامين دوست داره
من : الان انجاي
بهار : نه امدم خونه
من: مهسا چيزي بهت گفت
بهار : نه لام تا كام حرف نزد فقط گريه ميكرد منم هرچي اسرار كردم هيچي نگفت منم ول كردم امدم خونه حالا رامين دخترو ميخواد
من:نه بابا ميگه به خاطر مامان پري ميخواد بياد
بهار : شايد از دختر خوشش بياد
من : چه ميدوم بهار من ديگه برم كاري نداري
بهار : نه قربانت
من فعلا" باي فردا ميبينمت
باي
گوشي قطع كردم
پاشدم مانتوم در اوردم
اي واي بلوز راحتي با خودم نيوردم
زير مانتومم يه تاب دكلته تنم بود
رفتم سر كشو ببينم چيزي پيدا ميكنم
ووي فقط شلوار ك ساپورتم اينجا بود
اون پوشيدم تا زير زانوم بود ولي خيلي جذب بود باسنم بعد زده بود بيرون مانتوم پوشيدم رفتم از اتاق بيرون
رفتم تو اتاق رامين ووي چه اتاق تميزي داره برق ميزنه از تميزي انوقت اتاق من سگ ميزنه گربه ميرقصه
رفتم سراغ كشوش كه يكي از تيشرتاش ور دارم تيشرت قرمزش بدجور برق ميزد كشيدمش بيرون كه يه كاغذ از زيرش افتاد
دولا شدم كاغذ ور داشتم
برگردوندمش كاغذ نبود يه عكس بود
عكس يه دختر واي خداي من چقدر ناز چشماي توسي پررنگ داشت با ابروي كموني بيني سر بالا لبهاي قلوه كلا " ملوس بود پوست سفيد خوشگلي داشت يه چهره اروم ي داشت
خداي من اين عكس كي رامين اصلا اهل اين جور كارا نيست كه دوست دختر داشته يا با دختري رابطه داشته باشه
هميشه ميگه اولين تجربه ادام بايد با همسر ش باشه هم هم از لحاظ روحي هم از لحاط جسمي هر 2تاش بايد پاك باشه با كشيده شدن عكس از تو فكر امدم بيرون
برگشتم رامين ديدم با چشماي به خون نشسته و بيش از حد عصبي داره نگام ميكنه
واي خداي من داشتم سكته ميكردم مطمعنم رنگم بيش از حد پريده رامين وقتي عصبي ميشد هيچي جلو دارش نبود
اروم گفتم امده بود م يه تيشرت وردارم يادم رفت لباس بيارم اينم از زير لباست افتاد يه نگاه به تيشرتش كه رو زانوم بود كرد و
با خشونت تيشرت از دستم كشيد بيرون
بعدم با تمام قدرت كوبند تو گوشم كاملا" شوكه بود م انقدر تو شوك بودم اصلا" سوزش صورتم حس نميكردم فقط به اين فكر ميكردم كه رامين زد تو گوش من
من تا حالا حتي از بابام هم كتك نخورد م يعني كلا" كتك نخوردم
رامين با داد گفت : به چه حقي رفتي سر كشو من اصلا" به چه حقي امدي تو اتاق من
چند دفعه بگم خوشم نمياد كس بياي بي اجازه تو اتاقم
همنجوري كه سرم پايين بود اروم دستم گذاشت رو گونم تازه داشتم سوزششو حس ميكردم گرمي يه چيزي رو چونم حس كردم اروم دست كشيدم خون بود
اروم سرم اوردم بالا خيلي خودم كنترل كردم گريه نكنم خيلي وقت بود گريه نكرده بودم انقدر بغضم قورت دادم كه گلوم درد گرفت اروم از رو تخت بلند شدم بدون اينكه نگاش كنم از اتاق زدم بيرون