رمان فرزند من 9

۹۶ بازديد
 عمو سامان امد تو 

از رو تخت بلند شدم سلام عمو جان خوبي

عمو سامان دستم گرفت تو دستش گفت خوبي باران جان چه عجب اينوار 

خيلي وقت نديدمت اردلان خوبه 

به خدا درگير دانشگام عمو جان بابا هم خوبه 

 حالت چطوره شيرين گفت حالت بد شده بود 

گفتم الان بهترم چيزي نبو يه خورده نفسم گرفته بود 

مهسا : همون يه خورده داشت ميبردش  اون دنيا 

عمو سامان : خدا نكنه مهسا جان

باران جان شما هم بيشتر مواظب خودت باشه 

راحت باشيد من ديگه ميرم بيرون 

عمو سامان سرش تكون داد از اتاق رفت بيرون 

برگشت طرف مهسا هنوز خنده رو لباش بود اصلا" انگار نه انگار صبح افسرده شده بود 

ميگم مهسا بد شدن حال من براي تو خيلي سود داشت مگه نه

مهسا: تو عمرت يه كار درست حسابي انجام دادي همين بود  قوربون اون نفست برم كه به موقع گرفت 

خيز برداشتم طرفش كه سريع از اتاق پريد بيرون

رفتم ولو شدم رو تخت به مهسا رامين فكر ميكرد 

يعني رامين به مهسا حسي داره  پس اون عكس كيه 

چرا به عكس مهسا خيره شده بود 

يعني دارم از فوضولي ميميرم 

خيلي دوست دارم سر از كار رامين در بيارم

تيشرتي كه مهسا برام گذاشته بود پوشيدم موهام با كليپس بستم از اتاق رفتم بيرون


 ساعت حدود 11 بود كه  صداي زنگ امد 

من حتما" بابا ست

مهسا رفت طرف ايفون از همون جا گفت عمو اردلان ه

عمو سامان  گفت بگو بياد بالا 

گفتم نه دير وقت ديگه ميرم خونه 

مهسا امد گفت در زدم داره مياد بالا 

شيرين جون 

مهسا يه روسري براي من بيار

 عمو سامان هم رفت جلو در 

با بابا امد تو پذيراي سلام 

سلام خوبي

شيرين جون 

سلام اقا اردلان حال شما خوبيد 

بابا نشست رو يكي از مبلها گفت ممنونم مرس شما خوبي

شيرين جون : سلامت باشي مادر و پدر خوبن 

 بابا : الحمدالا خوبن سلا م رسوندن 

شيرين جون رفت تا وسايل پذيراي بياره 

بابا رو به من گفت خوبي تو 

منم اروم سر مو تكون دادم 

گوشي موبايلم گرفت طرفم گفت خونه مامان پري جا گذاشتي 

خدارو شكر رامين بهش نگفته كه من حالم بد شده  بود 

خدا كنه عمو سامان شيرين جونم نگن  اصلا" حوصله نصيحت شنيدن ندارم  اونم از بابا كه هميشه خدا نگران منه

بابا عوم سامان داشتن در مورد كار حرف ميزدن 

مهسا هم رفته بود كمك شيرين جون 

من داشتم با گوشيم ور ميرفتم 10تا ميسكال داشتم 2تاش بهار بود بقيهاش رامين بود

 داشت ميسكالهاي گوشيمو پاك ميكردم كه اس ام اس گوشيم بلند شد 

عكس رامين افتاد رو گوشي بازش كردم نوشته بود به خاطر ظهر معذرت  

بچه پرور انقدر مغرور و قد ننوشته معذرت ميخوام نوشته  معذرت همين 

منم بدجنسي كردم نوشتم كدوم  موقش 

زدي تو گوشم يا امدي در خونه  داد بيداد كردي

چند قيقه بعد فرستاد 

پرو نشو ديگه قسمت اولي  قسمت دومي كه حقت بود 

هرچند قسمت اول هم حقت بود  ولي من زياد روي كردم 

 نوشتم بهر حال من نميبخشم اصلا" ازت توقع نداشتم

 فرستادم 

مهسا امد كنارم نشست گفت به كي داري اس ميدي 

نگاش كردم گفتم رامين

نيشش باز شد 

دوباره صداي اس امد بازش كردم نوشته بود  حتي اگه ببرمت پيست ماشين سواري بازم نميبخشي

ذوق مرگ شدم عاشق رالي بودم بابا نميزاشت تنها برم ولي با رامين كاري نداشت

رامينم چون اونجا پسر زياد بود ديگه منو نميبرد 

با ذوق نوشتم  در مورد كدوم موضوع حرف ميزني  شما  سرور ماي سريع فرستادم 

رو به مهسا گفتم ميخوام با رامين برم پيست تو هم بيا 

مهسا واقعا" واي باران من عاشقتم كي مي خوايد بريد 

گفتم معلوم نيست رامين به خاطر اين كه زده تو گوشم  ميخواد ببرتم پيست 



تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد